محصولات مرتبط
لندن 1890. با فرا رسیدن شب، کالسکهای در میان مه و هیاهوی شهر، به سرعت از کنار رهگذران عبور میکند. درون کالسکه، شرلوک هولمز با نگرانی درِ ساعت جیبیاش را باز میکند و به سایهی برج ساعت بیگبن که روی رود تیمز افتاده، نگاه میکند. موریارتی پلید، این بار نقشهی شومی طراحی کرده است. او میخواهد تمام بناهای تاریخی لندن را نابود کند: کاخ باکینگهام، موزهی بریتانیا و ... . همهی آنها بمبگذاری شده و نیمهشب منفجر خواهند شد. برج بیگبن هم غزل خداحافظی را میخواند و فرو میریزد. موریارتی، دشمن دیرینهی خود شرلوک هولمز را به چالش کشیده است؛ کارآگاه باهوش باید به کمک دوستانش، بمبها را قبل از نیمهشب خنثی کند؛ وگرنه موریارتی به زودی تمام انگلستان را ویران خواهد کرد.
دیدگاه خود را بنویسید