کتاب حاضر، رمانی فارسی است که دارای سه راوی و درواقع مثلث روایتی است، درباره شخصی است که قصد مهاجرت از کشور را دارد، اما درنهایت به زادگاه خود تبریز بازمیگردد. مروری بر موضوع سرگشتگی در زندگی انسان امروز و ناکامیهای انسانی از جنبه هویت در روزمرگیها، از محورهای محتوایی رمان است. این رمان روایتگر سرگشتگی انسان امروز است، انسانی که مفهوم هویت خویش را در زندگی روزمره خود نمییابد و با سفر به گذشته و یادآوری خاطرات ریزودرشت خویش نمیتواند از دل این خاطرات مفهومی برای خود بسازد. نویسنده در این اثر سعی دارد به سمت بنیادیترین مفاهیم انسان امروز حرکت کند؛ من، گذشته و مفهوم هویت انسان امروز.
محصولات مرتبط
نمیشود در زمان جلو رفت و دید آیندهای هست یا نه و اگر هست آینده چه بلایی قرار است سر آدم بیاورد. میشود عقبتر رفت، برگشت به گذشته و آن قدر توی هزارتوهاش چرخید كه ته همه چیز را درآورد؛ آن هم برای آدمی كه گذشته را انداخته روی دوش و هرجا كه میرود آن را هم با خود میبرد. نمیشود ماند توی حال. حالا را میگویم، همین دم و بازدمی كه میآید و میرود. به همین راحتی، یكی متعلق به گذشته و دومی آیندهای كه خیلی زود به گذشته بدل شده. سنگینی گذشته و ترس از آیندهی نامعلوم، هر دو سالهاست معنای زمان حال را دگرگون كردهاند.
دیدگاه خود را بنویسید